شوت در فوتبال


دستورالعمل یک شوت مطلوب


ویژگی های لازم یک شوت به شرح زیر است : مهارت در شلیک به درون دروازه از محل مورد نظر ، قدرت در بازی با هر دو پا و با سر ، داشتن سرعت برای تصاحب زودتر توپ ، انعطاف بدنی لازم برای بازی با سر ، تصمیم گیری ، جسارت در مواجهه با خطر ، خونسردی و عدم اضطراب در مقابله با حریف ، عکس العمل به موقع جهت انجام حرکت صحیح و بالاخره اعتماد به نفس . انجام یک شوت حرکتی بی حساب و بدون قصد نیست . مهاجمین معمولا شوت می زنند بدون این که شوت آن ها خطری جدی ایجاد کند .
شوت انتخابی است که برای یک لحظه کار جمعی تیم را متوقف می کند .
پیشرفت
فوتبال متاسفانه فراوانی شوت ها را کاهش داده است . اصولا فوتبالیست خوب ، شوت زنی خوب است که گاهی از مناطق نا مناسب نیز می تواند شوت بزند.
شوتی که از فاصله دور یا از
زاویه زمین شلیک شود ، ضریب موفقیتش کاهش می یابد . متناسب با جا گیری خود در زمین و به نسبت فضای آزادی که دارید به شوت خو د مسلط باشید و به سختی و خطرناک بودن آن توجه کنید .

مناطق و زوایای شوت( corner shoot)


اگر از فاصله بیش از 25 متر اقدام به شوت کنید ، در واقع خود را به مخاطره انداخته اید . توجه داشته باشید که این اقدام مخاطره آمیز مزیتی هم دارد و آن اصل غافلگیری است . هر قدر از دروازه دور هستید ، به همان نسبت قدرت شوت شما باید افزایش یابد . از فاصله بیش از 25 متر ، شما باید بیشتر از قدرت خود بهره بگیرید تا دقت خود . از این فاصله ، دروازه بان فرصت بیشتری برای آماده شدن خواهد داشت تا به طور موثر مانع گل شدن توپ شود . حرکت تهاجمی تیم را با اقدام به شوت بسیار دور خراب نکنید ، مگر اینکه شوت شما بسیار قدرتمند باشد ( یا لااقل بالاتر از حد متوسط باشد) .
همان قدر که در انجام شوت ارزیابی فاصله مهم است ، به همان نسبت شناخت کامل
مناطق شوت نیز اهمیت دارد . چنان چه در وسط زمین یا دور از آن قرار دارید ، خطر شوت شما کمابیش بستگی به نحوه شلیک ، دقت و قدرت دارد.

سه منطقه برای شوت


برای شوت سه منطقه وجود دارد که شلیک از این مناطق کم و بیش توصیه می شود :

منطقه موثر
در این منطقه ، شوت باید به بهترین وجه انجام شود . بازیکن باید از دقت و قدرت خود استفاده کند . کار تهاجمی تیم ها در این منطقه بر این اساس است که حتی الامکان خود را از یار گیری حریف آزاد کنند . در درجه اول ، فاصله میان دروازه بان و شوت زن است که به محض اقدام به شوت خطر ایجاد می کند .

منطقه مناسب
در این منطقه ، هنگامی که دفاع متزلزل است یا دروازه بان بد جا گیری کرده باشد ، اقدام به شوت ناگهانی کنید . اگر در منطقه موثر تراکم بازیکن وجود دارد ، منطقه مناسب به صورت خطرناک ترین منطقه شلیک در می آید ، زیرا به منطقه موثر بسیار نزدیک است .

منطقه نامناسب
در این منطقه زاویه شوت محدود است . بازیکن باید بسیار تکنیکی باشد که با مهارت خود بتواند نا برابری میان وضعیت خود و دروازه را جبران کند.
نتیجه:
در منطقه موثر مدافعین آزادی عمل مهاجمان را به حداقل می رسانند و آن ها را مجبور می کنند که در جای دیگری بازی کنند . در این منطقه ، مهاجمان مرتبا باید در حال حرکت باشند تا بتوانند خود را در بهترین موقعیت قرار دهند.
در منطقه موثر ، به منظور رهائی از یار گیری حریف هافبک های میانی زمین با
پیشروی خود جای مهاجمین را گرفته ، یا مدافعین از گوش های زمین این منطقه را دور می زنند . در این میان نقش بازیکنی که صاحب توپ است اهمیت دارد ، زیرا توجه دفاع را به خود جلب می کند .

قانون مناطق و زوایا


شوت ، آخرین حرکت فوتبال است . حرکاتی که قبل از شوت انجام می گیرند جهت مهیا کردن آن می باشند . چند سالی است که شوت در زمین غیر انحصاری شده است.
امروزه همه بازیکنان متناسب با موقعیت بازی باید شوت بزنند ( در منطقه موثر یا مناسب ) . در این لحظه مدافع ،
هافبک و مهاجم تنها حریفان دروازه بان هستند . فراوانی شوت غالبا نمایانگر برتری زمینی ، تکنیکی و تاکتیکی یک تیم است .

نقش بازیساز در فوتبال مدرن چیست؟ جاناتان ویلسون،

ریشه یابی
 
بازیساز، اصلی ترین طراح ِ موقعیت برای تیمش محسوب می شود. بازیکنی که مانند قلاب، خطوط هافبک و حمله را به هم متصل می کند. زمانی که فوتبال تازه متولد شده بود و ترکیب های مختلف به آرامی راه خود را از میان هرج و مرج حاکم بر بازی باز می کردند، بازیساز ها مهاجمین ِ عقب کشیده ای بودند که وظیفه شان انتقال توپ از هافبک های کناری به مهاجمین نوک یا بال تعریف می شد. در اولین بازی بین المللی در سال 1872 که با تساوی بدون گل خاتمه یافت، انگلیس با ترکیب 1-2-7 بازی کرده و توسط سیستم 2-2-6 اسکاتلندی ها گیج شده بود.
نمی توان از نحوه چیدمان خط حمله انگلیس در آن بازی مطمئن بود، بیشتر به این دلیل که مدل های کنونی فرضیه ی حضور دو بال چپ را در ترکیب انگلیس ارائه می دهند، اما یک حدس نسبتاً خوب این است که انگلیسیها از دو مهاجم داخلی – با تعریفی که بالاتر اشاره شد- به نام های کوثبرت اتاوی (Cuthbert Ottaway) و آرنولد کرک اسمیث (Arnold Kirke-Smith) استفاده کردند، هرچند به خاطر اصرار انگلیس بر اجتناب از پاس دادن، مشکل می توان این دو بازیکن را "بازیساز" در نظر گرفت.
ولی در مورد اسکاتلند و سیستم 2-2-6 ِ انقلابی شان شواهد بیشتری وجود دارد و ما می توانیم مطمئن باشیم که دو فروارد داخلی آنها رابرت لکی (Robert Leckie) و جیمز بگ اسمیث (James Begg Smith) بوده اند. اسکاتلندی ها پاسکاری می کردند پس می توان این دو بازیکن را نخستین بازیسازها به شمار آورد، هرچند زمانی این فرض به واقعیت نزدیک تر شد که سیستم 2-3-5 ( که حاصل پرورش همان سیستم 2-2-6 بود) به آمریکای جنوبی رسید و فرواردهای داخلی بیشتر به داخل و نزدیک تر به خط هافبک متمایل شدند و نقش اتصال هافبک ها و مهاجمین را بر عهده گرفتند. تیم ملی اروگوئه در دهه 1920، که به قهرمانی المپیک های 1924 و 1928 دست یافت، یکی از موفق ترین تیم ها در این زمینه است. پس احتمالاً اولین بازیساز ها را می توان در زوج پدرو سئا (Pedro Cea) و هکتور اسکارون (Hector Scarone) مشاهده کرد.
با این حال در نظر گرفتن تیمی با دو بازیساز عجیب به نظر می رسد.(هرچند معمولاً گفته می شود که تیم *la Máquinaِ ریورپلاته در اواخر دهه 1940 – حتی پس از جدایی آلفردو دی استفانو- پنج بازیساز داشت) زمانی که سیستم 2-3-5 به W-M (یا 3-2-2-3) تکامل یافت، یکی از دو مهاجم داخلی نقشی خلاقانه تر به خود گرفت، که برای مثال می توان از الکس جیمز (Alex James) در آرسنال ِ هربرت چپمن(Herbert Chapman) نام برد. وظیفه او جمع آوری توپ از خط دفاع و آغاز کردن ضدحملات سریع با ارسال توپ های طویل، کم ارتفاع و عمقی برای مهاجمین بال بود، بدین ترتیب او ، به معنای واقعی کلمه، اولین بازیساز بریتانیایی بود.


سیستم 4-2-4 و ادامه ماجرا


تشکیل این سیستم در اواخر دهه 1940 در برزیل و به دنبال رشد سیستم های قطری، رسماً آغاز شد. فرمی از سیستم W-M در سال 1937 توسط دوری کروشنر(Dori Kruschner) ِ مجارستانی در فلامنگو اجرا شد. پس از برکناری وی، دستیارش فلاویو کوستا (Flávio Costa) هدایت تیم را به عهده گرفت. کوستا از آسیب هایی که نوآوری های تاکتیکی کروشنر ایجاد کرده بودند، آگاه بود اما ارزش های نهفته در این ابداعات باعث شد وی آنها را اصلاح و استفاده کند، بدین صورت که مربع میانی در سیستم W-M به نوعی لوزی تبدیل شود؛ ضلع داخل و چپ به جلو هدایت شود و نیمه راست در عمق کشیده شود و یا برعکس.
مهاجم داخلی که در این سیستم به جلو کشیده شده بود، به عنوان ponta da lança( نقطه اثر نیزه) شناخته شد و بدین ترتیب وظیفه وی در پیوستن به حمله و هافبک کاملاً روشن بود. حتی وقتی که لوزی ِ مطرح شده، کمی بیشتر دستکاری می شد و سیستم 3-2-2-3 (که امروزه به 3-1-2-1-3 تبدیل شده)به صورت 4-2-4 در می آمد، ponta da lançaاز خط حمله دور و به مهاجمی ثانویه با نقش بازیسازی بدل می شد؛ نقشی که پله در جام جهانی 1958 در آن درخشید.
اما در اروپا ایجاد سیستم 4-2-4 از ریشه ی متفاوتی بود، این مهاجم نوک بود که به داخل کشیده شد. ماتیاس سیندلر(Matthias Sindelar) اولین شخصی بود که این تغییر را برای تیم شگفت انگیز (Wunderteam) ِ هوگو میسل(Hugo Meisl) در اتریش انجام داد. او از چهار فروارد دیگر فاصله گرفت و به جای تمرکز بر گلزنی، به خلق موقعیت پرداخت. در فوتبال مدرن، او احتمالاً اولین بازیسازی بوده است که انگلستان در برابر وی قرار گرفت اما نتوانست نقش وی را درک کند. مطمئناً تا قبل از زمانی که ناندور هیدگکوتی(Nandor Hidegkuti) انگلیس را در ومبلی 1953 نابود کرد، قرار دادن مهاجم نوکی که عقب کشیده باشد اقدامی رایج بود. انگلیس پیش از آن نیز به همان اندازه توسط آلفرد بیکل(Alfred Bickel) در برابر سوئیس در سال 1947 و یا خوزه لاکاسیا(Jose Lacasia) در برابر آرژانتین در سال 1953 گیج شده بود. با این حال در همان تیم مجارستان، مشخص کردن بازیساز واقعی از بین هیدگکوتی و هم تیمی ِ سمت چپش، فرانس پوشکاش(Ferenc Puskas)، مشکل بود.
پس از موفقیت برزیل با سیستم 4-2-4 در سال 1958، ملل دیگر این ترکیب را مورد استفاده قرار دادند و طرز توزیع شش نفر جلویی را دستکاری کردند. از زمانی که آرژانتین به جام جهانی 1966 وارد شد، از آنتونیو راتین(Antonio Rattín) به عنوان تکیه گاهی عمقی, لوئیز آرتیمه (Luis Artime) به عنوان مهاجم نوک، اسکار ماس(Oscar Más) در نقش مهاجمی در بال چپ، آلبرتو گنزالز(Alberto Gonzalez) و خورخه سولاری(Jorge Solari) به عنوان هافبک های جلو و عقب رونده و ارمیندو اونگا(Ermindo Onega) در نقش بازیساز استفاده کرد. این فرم ِ 4-3-1-2 ، طرح کلی بازی های دو دهه آینده آرژانتینی ها شد.
با اینکه اکثر تیم ها -شامل برزیل و انگلیس- در شیوه 4-2-4 با به داخل کشیدن یک مهاجم بال دارای یک هافبک اضافی شدند، در هلند، آلمان غربی و شوروی سابق، داخل کشیدن یک مهاجم نوک رایج تر بود بگونه ای که دو مهاجم بال در سیستم 4-3-3 به صورت متقارن قرار می گرفتند. برای این تیم ها فاکتور کلیدی انعطاف پذیری بود. و اگر بازیسازی وجود داشت، نقش لیبرو را به خود می پذیرفت. هرچند یوهان کرایوف ، به اقتضای شخصیتش، یک استثنای واضح است. با این حال خط سه گانه هافبکی به اندازه کافی انعطاف پذیر بود تا یک بازیساز را در خود جا دهد. و هنگامی که آلمان غربی انگلستان را در ومبلی در سال 1972 با نتیجه 3 بر 1 شکست داد، گونتر نتزر(Günter Netzer) به طرزی واضح اینگونه عمل می کرد. نقش لیبرو – خصوصاً فرانس بکن باوئر (Franz Beckenbauer)- احتمالاً اولین نسل بازیسازهای به عمق رفته را تشکیل داد،بازیکنانی که تا دهه 1980 در خط هافبک ترکیب شده بودند. در سال 1982 برزیل فالکائو(Falcao) و سرزو(Cerezo) را به عنوان بازیسازهای عمقی و زیکو(Zico) و سوکراتس(Socrates) را در نقش بازیسازهای پیش رفته در اختیار داشت.


طرح بیلاردو


موضوعی که گیج کننده است، تغییر تاکتیک انجام شده توسط کارلس بیلاردو(Carlos Bilardo) سرمربی آرژانتین در طول مدت جام جهانی 1986 بود. موضوع اصلی بازگشت او به ایده ی دفاع 3 نفره نبود (زیرا برای بازیسازها چندان تفاوتی نمی کند که ترکیب پشت سرشان 4-3 باشد یا 3-4) بلکه بازی دادن دیگو مارادونا به عنوان مهاجم ثانویه در یک چهارم نهایی برابر انگلستان بود.
بیلاردو قبول دارد که این حرکت کاملاً به دلایل فنی بود زیرا وی باور نداشت که مهاجم نوک تیم، پدرو پاسکولی(Pedro Pasculli) که گل برتری تیمش را برابر اروگوئه در دور دوم به ثمر رساند، توانایی مقابله با دفاع فیزیکی انگلیس را داشته باشد. اما این تغییر را شاید بتوان شاخص ترین تغییر تاکتیکی آن دهه قلمداد کرد. زمانی که یک بازیساز پیشینه بازی در نقش مهاجم ثانویه را داشته باشد، دو نقش در هم ادغام می شوند و این اتفاقی بود که رخ داد. آیا می توان مشخصاً گفت که دنیس برگکمپ(Dennis Bergkamp) یک بازیساز بود یا یک مهاجم ثانویه؟ روبرتو باجیو(Roberto Baggio) چطور؟ و یا جیان فرانکو زولا(Gianfranco Zola
آن ها هیچ یک نبودند و در عین حال هر دو نقش را ارائه می کردند، و همین ایهام تشکیل سیستم 4-2-1-3 را پایه گذاری کرد. یکی از سودهای فراوان این سیستم، این موضوع است که اجازه می دهدبازیسازی عقب کشیده – مانند ژابی آلونسو – به عنوان خط نگه دار نیز عمل کند و در نتیجه تیم در عین حالیکه دو مهره خلاق دارد، ساختمان دفاعی خود را نیز هرچه مستحکم تر حفظ کند. نکته دیگری که شکل گیری سیستم 4-2-1-3 را جذاب می کند، بازگشت ترکیب بازیساز/مهاجم ثانویه است که بازیکنان خلاق دهه 1980 را یادآور می شود، با این تفاوت که بازیسازهای نسل جدید به جای دو بازیکن، در پشت سر سه بازیکن عمل می کنند و این بازگشت بازیساز به اصل خویش است؛ اسکارون، جیمز و پله نیز ،حداقل در سال 1958، به صورتی مشابه به خلق موقعیت برای یک مهاجم نوک و دو مهاجم بال می پرداختند.
با این حال هیچ کدام از این حقایق، فاکتور اصلی تشکیل دهنده یک بازیساز را تعریف نمی کند. با در نظر گرفتن طیف تعریفاتی که افراد برای بازیساز ارائه می دهند، شاید حقیقت این است که بازیسازی نه یک پست ِ واقعی، که یک مفهوم ذهنی است.
 
·la Máquinaدر زبان اسپانیایی به معنای ماشین است، این اصطلاح همانطور که اشاره گردید، به تیم ریورپلاته در اواخر دهه 1940 اطلاق می شد و دلیل آن سبک فوتبال تهاجمی و بسیار زیبای آنها بود که گاهاً به عنوان پیشینه توتال فوتبال ِ هلند در دهه 1970 در نظر گرفته می شود.
 

مدیریت باشگاه های فوتبال

برای مدیریت یک باشگاه مدیران وظایف عدیده ای دارند که در زیر با تعدادی از آنها آشنا میشویم .

 

 

اصولی که مدیران باشگاه های فوتبال باید رعایت کنند ....

برخورداری از دانش اصول مدیریت حرفه ای باشگاه ها

ارتباط  حرفه ای مدیران باشگاه با اعضای تیم و گردانندگان باشگاه

مدیریت درآمد ها و هزینه ها

سازماندهی امکانات و منابع

مدیریت هواداران باشگاه

برنامه ریزی اهداف کوتاه مدت و بلند مدت

آگاهی های حقوقی

 

سیستم 4 - 4 - 2 قسمت دوم

شیوه فشرده سازی ساچی و باز شدن فضاها در فوتبال مدرن


پس 4-4-2 به عنوانی سیستمی مبتنی بر کار دفاعی می تواند باز هم ادامه پیدا کند، چنانکه این سیستم چیدمان مورد علاقه آریگو ساچی هم بوده است، کسی که احتمالاً پیش بینی کننده ترین مربی فوتبال تاریخ لقب می گیرد. با این حال ، این خاصیت دفاعی ِ این سیستم بوده است که 4-4-2 را برای وی کارآمد کرد. قدرت عظیم میلان در اواخر دهه 80 به دلیل توانایی پرس آن بود، ساچی برای تیمش در زمان از دست دادن مالکیت توپ، فاصله 25 متری بین مهاجم نوک و دفاع وسط را تعریف کرد. آنها در زمین خود فشرده شدند و در این زمان 4-4-2 معنی پیدا می کرد چرا که خط هافبک چهارگانه به این معنی بود که هر یک از 4 عضو خط دفاع توسط یک هافبک حمایت میشد و در نتیجه احتمال تنها ماندن آنها کاهش می یافت ( تنها ماندن یک مدافع به معنی ایجاد فضای خالی در پشت اوست که به نوبه خود نگرانی بزرگی محسوب می شود

.)

تملک توپ چندان اهمیتی برای ساچی نداشت. من به تازگی پیروزی 5 بر صفر میلان برابر رئال مادرید را در بازی برگشت نیمه نهایی جام اروپایی در سال 1989 تماشا کردم و از دیدن ِ اینکه میلان چقدر زیاد (نسبتاً می گویم) توپ را از دست می داد، شوکه شدم. مادرید برای زمان های طولانی تیم ِ بهتر در گرداندن توپ به نظر می رسید، اما تلاش های آنها به دلیل پویایی ِ تیم ساچی ناتمام می ماند (هرچند با این همه باز هم نتیجه 5-0 بسیار عجیب به نظر می رسد) این احتمالاً زمانیست که – همانطور که اگیل اولسن

(Egil Olsen) به طرزی واقع بینانه تر نشان داد – یک تیم مجبور است بین حفظ تملک توپ و اولویت های بالاتر نسبت به تملک توپ یکی را انتخاب کند.

پرس ِ حریف هنوز بخشی از این بازی است، بارسلونا و اسپانیا هردو پرس دفاع ِ حریف را به بهترین نحو اجرا می کنند اما با آزاد سازی قانون آفساید اجرای این تاکتیک بیش از پیش مشکل شده است. مناطق موثر بازی بازتر شده اند و در نتیجه سیستم های سه خطه اکثراً به سیستم های چهار لایه تبدیل گشته اند

.

شاید متقاعد کردن بازیکنان به کنار گذاشتن شیوه گذشته شان و تمرین دادن آنها برای استفاده از سیستم 4-4-2 ِ پرس کننده امکان پذیر باشد ( شاید این مورد در مورد روی هادسون صدق کند اگر وی بخواهد سیستم فولهام را در لیورپول ِ این فصل پیاده کند) اما دست یافتن به آن سطح از نظم، کاری خسته کننده ست و منجر ِ به تضعیف روحیه و کسالت آور شدن تمرینات می گردد، پروسه ای که حتی برای خود میلان هم پس از سه فصل سنگین تر از توان ِ تحمل تیم شد. اجرای این تئوری در آن زمان دشوار بود و اکنون با توجه به تغییرات قانون آفساید و آزادی بیشتری که در اختیار بازیکنان قرار داده شده است، تغییر در باشگاه ها بسیار دشوارتر از قبل می باشد. و در سطح ملی که زمان موجود برای کار با بازیکنان بسیار محدود است و همچنین آنها به دلیل فعالیت باشگاهی شان غالباً خسته اند، انجام این کار غیرممکن است. نکته ای که حتی ساچی نیز مجبور شد آن را درک کند

.

4-4-2

به پایان نرسیده است.

کاری که جام جهانی انجام داد، افشا کردن مشکلات چیدمان 4-4-2 بوده است: این موضوع که از نظر تعداد ِ افراد در میانه زمین، این سیستم مغلوب شد، بدون حضور چهره های شاخص در پرس ِ سرسختانه رخ داد.باید دانست که گسترده شدن فضاهای موثر در بازی سبب شد فضای جلو و پشت هافبک ها بی دفاع گذارده شود و همین فضای بین دفاع و هافبک های انگلیس بود که به خوبی و بارها توسط مسعود اوزیل در نیمه اول بازی آلمان-انگلیس شکافته شد.( این فضا همانطور که توسط ماتیاس سیندلر

(Matthias Sindelar)، آلفرد بیکل(Alfred Bickel)، لادیسلاو کوبالا(Laszlo Kubala)، ناندور هیدگکوتی(Nandor Hidegkuti )، پله، گونتر نتزر(Günter Netzer)، دیگو مارادونا، رود گولیت(Ruud Gullit)، زین الدین زیدان، روی کوستا(Rui Costa)، خوان رومن ریکلمه و تعداد بیشماری از بازیکنان دیگر نشان داده شد، ضعف تاریخی انگلیسی ها بوده است. و همین ضعف یکی از دلایل موفقیت بی اندازه اریک کانتونا، دنیس برگکمپ و جیانفرانکو زولا در لیگ برتر دهه 90 بوده است). جدا از موج خشمی که برای اجرای عدالت ِ فوری پس از مردود اعلام شدن گل سالم لمپارد برخاسته بود، می توان به نوعی تمایل انگلیس ها را برای بستن فضای یاد شده در میان سبک باز و خطرناک آنها در نیمه دوم همان بازی دید.

در لیگ برتر انگلستان در این فصل احتمالاً حدود نیمی از تیم ها از سیستم 4-4-2 استفاده می کنند بدون اینکه از آن بصورت کاملاً تخریبی استفاده کنند. این به دلیل نداشتن یک تاکتیک جامع نیست، یا حداقل تنها به این دلیل نیست: 4-4-2 برای کسانی که در انگلستان بزرگ شده اند، نوعی قرارداد وِ پیش فرض محسوب می شود. این سیستمی ست که تمام بازیکنان در این کشور آن را درک می کنند. با این حال، کمربند هافبکی ِ 5 نفره مشکلات خود را دارد، شاید بارزترین مشکل – خصوصاً برای تیم هایی با توان تکنیکی کمتر – جلو آوردن نفرات برای حمایت تک مهاجم باشد

.

در تیم هایی که به معنای واقعی کلمه "بی نقص" نیستند، شاید بهتر باشد به سادگی به بازیکنان اجازه دهیم بر اساس طبیعتشان بازی کنند. و بعد موضوع کادر فنی مطرح می شود، خصوصاً در باشگاه هایی که نسبتاً کم درآمد هستند. برای مثال در ساندرلند، استیو بروس

(Steve Bruce) شاید استفاده از سیستم 4-2-3-1 را ترجیح دهد، اما وقتی او زوج ِ باکیفیت کِنواین جونز(Kenwyne Jones) و دَرِن بنت(Darren Bent) را در اختیار دارد، دخالت کردن در آن بی معنی به نظر می رسد، حتی اگر نتیجه فرعی این تصمیم این باشد که بروس گاهاً کنترل هافبک ها را در میانه زمین از دست دهد. کیفیت ساندرلند در فصل گذشته با انتقال استید مالبرانک (Steed Malbranque ) به سمت چپ و تمایل او برای حرکت به داخل، به وضوح ارتقا یافت. این تغییر یک بازو به صورت هافبک میانی به ساندرلند اضافه کرد و باعث شد کنترل این تیم بر میانه میدان افزایش بیابد.

با این تفاسیر می توان گفت که 4-4-2 به پایان نرسیده است، اما این جام جهانی ثابت کرد جریانی که از دهه گذشته منشأ گرفته، با بیشترین توان خود به مقابله با این چیدمان برخاسته است

.

*
تمام بازیکنانی که در این تبلیغ تلویزیونی حضور داشتند، هر یک به گونه ای در جام جهانی مأیوس کننده ظاهر شدند، مانند دیدیه دروگبا، فابیو کاناوارو، وین رونی، فرانک ریبری و ... . به همین دلیل گفته می شود این تبلیغ نفرین شده است!

سیستم 4 - 4 - 2 قسمت اول

آینده سیستم 4-4-2 چیست؟

چیدمان مورد علاقه فوتبال انگلیس هنوز به پایان راه نرسیده است، اما جام جهانی اخیر نشان داد که آینده ی سیستم 4-4-2 تیره به نظر می رسد

.جاناتان ویلسون، گاردین

 

آیا 4-4-2 به زودی جزئی از تاریخ می گردد؟

 

این جام جهانی برای بسیاری از چهره های محبوب تا پیش از آن، تورنمنتی ناگوار بوده است – شامل تمام بازیکنانی که در تبلیغ شرکت نایک برای جام جهانی حضور داشتند*، مارسلو لیپی و نیز ذهنیت های موجود در باره آفریقا – اما هیچ کدام از آنها به اندازه ی چیدمان 4-4-2، تورنمنتی چنین تأسف برانگیز را تجربه نکردند. و اکنون که حامی قدیمی ِ این سیستم یعنی مایکل اوون نیز تردید درباره ی آن را آغاز کرده است، آینده چیدمانی که به مدت 40 سال بر فوتبال انگلیسی حکمفرمایی می کرد، تیره به نظر می رسد.

یوهان کرویف نیز به این قضیه اشاره کرده است، جای تعجب نیست که وی همچنان بر عقیده اش مبنی بر استفاده از سیستم 4-3-3 پافشاری و 4-4-2 را با آن مقایسه می کند. او عقیده دارد که سیستمی با 3 خط مستقیم نمی تواند انعطاف پذیری لازم را برای ایجاد مثلث های پاسکاری داشته باشد. این همواره یک اصل بوده است که در شرایط کاملاً برابر، همواره مثلث ها بر خطهای مستقیم پیروزند. و ایجاد این مثلث ها در مدل بازی کرویف همواره قابل پیش بینی بوده است. در ترکیب 4-2-3-1 به دلیل فرم ِ

W شکل آن در میانه زمین، مثلث های به هم پیوسته به طرزی شاخص دیده می شود.

اکنون این سوال ایجاد می شود که اگر زیان سیستم 4-4-2 تا این اندازه مشخص است، چرا این سیستم در تمام این سالها دوام آورده است؟ در ابتدا باید دانست که کرویف درباره ی دیدگاه خاص خود از فوتبال سخن می گوید، دیدگاهی که ریشه در حفظ مالکیت توپ و پرس حریف دارد. همین دیدگاه وی را بر آن داشت که – حتی پیش از بازی فینال جام جهانی – خود را به جای هلند بیشتر در صف اسپانیا قرار دهد. به هر حال این نوعی شیوه بازی است (که با توجه به موفقیت اخیر بارسلونا و اسپانیا مطمئناً روش موفقی است) اما قطعاً تنها شیوه ی موجود نیست. این موضوع که بازی ِ همراه با پاس های کوتاه و بر اساس تکنیک ِ بازیکنان برای همگان قابل استفاده نیست، به وضوح در جام جهانی نشان داده شد. در این تورنمنت بسیاری افراد شیوه پویا و بیش از آن مبتنی بر ضد حمله ی آلمانها را ترجیح دادند

.

مثلث های پاسکاری ای که به آنها اشاره شد، صرفاً برای تیمی مهمند که به دنبال حفظ مالکیت توپ باشد. برای تیمی که به دنبال متوقف کردن مالکیت ِ حریف است، 4-4-2 می تواند بسیار موثر باشد. عبارت مشهور "دو دسته چهارگانه دفاعی

(two banks of four)" که برای مدتی طولانی جزئی از ظاهر تیم های انگلیسی در تمام بازی های خارج از خانه در رقابتهای اروپایی شده بود، از همین سیستم برخاسته است. فولهام فصل گذشته نشان داد که این شیوه تا چه اندازه می تواند سودبخش باشد: قرار دادن خط هافبک در فاصله بسیار کم از مدافعین و به حداقل رساندن حفره های بین خطوط برای نفوذ هافبک های پیش تاخته و مهاجمین عقب کشیده ی حریف به طوریکه نفوذ در این لایه ها بسیار دشوار می گردد. مهم نیست که شما چند مثلث پاسکاری تشکیل دهید وقتی نمی توانید توپ را به نزدیک تر از فاصله ی 35 متری ِ دروازه حریف برسانید.

به عنوان مثال می توان به بازی لیورپول ِ جرارد هولیر

(Gérard Houllier) در رم در جام یوفای سال 2001 اشاره کرد، در آن بازی لیورپول روبی فولیر و اوون و نیز بخش هایی دیگر از خط هافبک را تا فواصل 50 یاردی عقب کشید، در این روش فضاها بسته نگاه داشته می شوند و بدین ترتیب تیم از گل نخوردن اطمینان حاصل می کند، و اگر بازیکنی – مانند اوون در آن بازی که دو گل به ثمر رساند – بتواند دروازه حریف را باز کند، چه بهتر. و نیز می توان به بازی فولهام برابر هامبورگ در نیمه نهایی لیگ اروپا اشاره کرد.

شیوه اسلوونی هم در مرحله مقدماتی و هم در طول جام جهانی ( با اینکه کمی بیشتر بر تملک توپ استوار بود ) بی شباهت به این سیستم نبود، خصوصاً پس از آنکه زلاتان لیوبیانکیچ

(Zlatan Ljubijankic) جای زلاتکو دِدیچ(Zlatko Dedic) را در زمین گرفت. لیوبیانکیچ بازیکنی تکنیکی تر و تمام کننده بهتری نسبت به ددیچ است، اما او به دنبال موقعیت ها نمی دود. همین مسئله باعث شد حداقل در برابر انگلستان، تنها پل ارتباطی هافبک و حمله اسلوونی به هجوم های گهگاه والتر بیرسا(Valter Birsa) از سمت راست شود(در آن بازی اسلوونی با چنان وحشتی بازی می کرد که باعث میشد گاهاً ازخود بپرسید آیا کسی به آنها گفته است که استن مورتنسن (Stan Mortensen) و تام فینی (Tom Finney) دیگر بازنشسته شده اند).